....
گاهی با ید زد به
بی خیالی ...!
.
منو عشقم....!! شما همه.......!!!!!
سرم درد میکند...!!!
فصل های زندگیم همه سرد شده اند
یخ بسته تمام وجودم..
"درد" سر دارم با این هوا...
.
.
آرام و پیوسته برو...تا نرسی..!!
ارام نمیشود رفت وقتی دلواپسی
قرار باشد نرسیم چه فرقی میکند
"دیر رسیدن یا هرگز نرسیدن"
وقتی میگذری از کسی..
میشود خوابید ..
اما نمیشود خواب رفت...
میشود رفت
اما رسیدن نمیشود...
میشود لبخند زد..
اما دل هیچ وقت شاد نمیشود..
کم وبیش میشود..
اما بدون تو هیچ وقت هیچ چیز تکمیل نمیشود..
.
.
مال این حرف ها نیستم
بروم بدون خداحافظی ..!
مگر میشود..
مگر میشودگذشت از آن روزها
حاضرم برای همیشه پنچر بمانم ولی
از خاطرتت رد نشوم!!
مهمان این روزهایم خودم هستم وخودم
گاهی در کنجی می نشینم و
تمام غم هایم همردیفم مینشنند
عجب مهمانی ای شده
هرکدام حکایتی دارند
پشت هم در می آیندو هیچ کدام...ساکت نمی شوند..!!
.
کجا میشود گلایه کرد کجامیشود غم رابرای مرخصی از دنیا بهانه کرد جوجه اردک زشت تنهایی من قویی شده برای خود کجا میشود این قو را پرپر کرد کاش همان جوجه اردک زشت میماند درجمع جوجه اردکها حالا کجاتنها بمیرد؟؟؟
امان از روزی که..
پا در هر خیابانی میگذاری ...
کوتاه میشود...!!
انگار حتی خیابان ها هم
توان تحمل دلتنگی را ندارند...!!!
انقدر رفتنت را بر سر من نکوب!!
یک روز من واقعا می روم
بدون هیچ صدایی...
بدون هیچ تهدیدی...
بس کنید هرکسی طاقتی دارد
اینجا عادت است شلوغی...
مهمانی حسن قلبهاست.!!
ماندن در یک جا در اینجا اشتباه است..
مانده ام بین نداشتنهایی
که هیچ وقت معنای داشتنش را نفهمیدم
از دلت شروع کن..
تا همه ی آن توجه هایی که به سمتم نبود
کاش سوتفاهم بود..!
آنقدر خسته ام که هیچ خسته ایی
خستگی ام را نمی فهمد..
آسان نیست فهمیدن روزهای
که درآن هیچ کس هیچ کس را نمیفهمد...!!
فقط باش...
در کنار همه ی نداشتن هایم
در کنار فصل زرد زندگیم
فقط باش...
همان یک نگاهت کافیست برای
شاخ و شانه کشیدن برای کم نیاوردن...
فقط باش...
رسیده ایم به ایستگاه دلتنگی..
هراشتباهی مجازاتی دارد!
گلایه نکن....!!!!
اشتباهت نگاهی بود که کردی...
فقط یک سلام ....وبس
اولین اشتباه همان سلام است..
منتظر جوابت نمان..
دیگر اشتباه نکن!
آرزوی سلامتی کن و برو...........
گاهی ماندن بزرگترین اشتباه است...!!
بس کن...
این عشق را میگویم! سرانجام باید برویم
چه با عشق چه بی عشق
باید کوله ی تنهایی را به دوش کشید
بی خبراز همهه، بی خبر از همه
با دلی پر،راهی دور ............ بایدبرویم
نصفه قلبم پیش تــــو
نصفه دیگرش مال من
با همین قلب نصف ونیمه هم
می شود ...
زنــــده بود...!!!!!
گلــــــــــــــــم....!!!!
باغچه جدید....
مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــبارک.....!!!
عید شده بود و همه بدنبال هفت سین ویک ماهی
هیچکس نفهمید که همه ی زندگی ماهی قرمزکوچولو
در ان خانه ی شیشه ایی
همان لحظه ی تحویل سال است وبس
پس از آن هم هیچ کس اورا نخواست
هیچ کس معنای آب آب گفتنش را نفهمید
هیچ کس تنهایی او را درک نکرد
هیچ کس حواسش نبود که برای خوشی خود نباید
دیگری را آزرد
و همه همین کار را هرسال تکرار میکنند
پس چه کسی گفته هر سال عوض میشویم
هرسال اولین چیزی که تکرار میکنیم آزار دادن است....
چقدر با همه ساده بر خورد میکنند ،قاصدک
زمانی که کسی اورا محکم در آغوش بگیرد
زمانی که کسی حرف تلخی بگوید
آن دم است که از هم می پاشد
مرا محکم درآغوش گرفت ولی از هم پاشیدم
من نه قاصدک بودم نه شیشه
پس چرا ازهم پاشیدم؟؟؟
آخـــــرین
آغوشش بــــود...
آخــــر ایستگاه ایستاده ام
آخـــر جایی که همه از " مــــــــا " شدن می افتند
و " تـنــها " هر یک به سوی مقصد خویش گام بر می دارند
راننده چـــقدرساده می گوید: " رسیدیم تـــــــه خـط "
هنوزم گاهی یادت میکنم اشتباهی
صدای برگ که می افتد حتی صدای سمور آبی
مـــــرا یاد تو میاندازد
حتی نگاه غریبانه کودکی که درجستجوی مادر خویش می دود
من آن دم که صبح می شود یاد تو می افتم
آن دم که موریانه سکوت می کند
یا آن وقت که ..
کبوتر پر به هم می کوبد از بی قراری
من یاد تو می کنم
من اشتباهی یاد تو می افتم...
...................
آمد وآتش به جانم کردو رفت
با محبت امتحانم کرد ورفـت
بی وفا بود نا مهربان،هیـــچ